در واقع باید ما مراقب باشیم که هر نعمت از کجا آمده و برای چه آمده است و آمدنش چه تبعاتی دارد. اگر نعمت را از خدای متعال ندانیم و آن را از خودمان بدانیم، مبتلا به عجب(خود پسندی) می شویم. اگر نعمت را از خدا بدانیم اما آن را حق قطعی خودمان بدانیم که همیشه باید برای ما ثابت باشد، دچار کبر شده ایم! و اگر تبعات نعمت و وظایفی که بر دوش ما می گذارد، نبینیم، دچار غرور شده ایم.
در حالی که انسان واقع بین، همه نعمت ها را از خدا می داند که بهره مندی از آن ها به دلیل فضل و بخشش خدای متعال بوده و بودن هر کدام از آنها مسئولیت هایی برای انسان می آورد.
با این نگاه حرکتی که نعمت در انسان ایجاد می کند، فخر فروشی و مباهات در مقابل سایر اشخاص نیست. بلکه دل مشغولی به وظایف خویش است. و کسی که به انجام وظیفه ها مشغول شده، ارزش نعمت های در اختیارش را می داند و همین معنای مثبت می تواند عزت نفس را معنا کند.
انسانی که عزت خود را متوجه شده، از آلودگیش به دنائت (پستی) ها پرهیز می کند. از سستی و کاهلی جدا می شود و با تکیه به توانایی هایش پیش می رود.
بنابراین غرور و عزت نفس، در دو قطب متضاد قرار دارند. یکی موجب رکون و توقف است، دیگری موجب حرکت و تلاش. یکی ناشی از غفلت و فریب خوردگی است و دیگری ناشی از واقع بینی . یکی ناشی از بی مسئولیتی است و دیگر ناشی از مسئولیت پذیری